هنوز به ديدار خدا مي روند ... خدايي که در يک مکعب سنگي خود را حبس کرده !!
خدا همين جاست ، نيازي به سفر نيست !
خدا همان گنجشکي است که صبح براي تو مي خواند ،خدا در دستان مردي است که نابينايي را از خيابان رد مي کند ،
خدا در اتومبيل پسري است که
مادر پيرش را هر هفته براي درمان به بيمارستان مي برد ،
...


خدا در جمله ي " عجب شانسي آوردم" است !!
خدا خيلي وقت است که اسباب کشي کرده و آمده نزديک من و تو!!
خدا کنار کودکي است که مي خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !!
خدا کنارساعت کوک شده ي توست، که مي گذارد پنج دقيقه بيشتر بخوابي!!
از انسانهاي اين دنيا فقط خاطراتشان باقي مي ماند و يک عکس با روبان مشکي ، از تولدت تا آن روبان مشکي ، چقدر خدا را ديدي ؟!
خدا را هفت بار دور زدي يا زير باران کنارش قدم زدي ؟
خدا همين جاست ، نه فقط در آنجا !
خدا زبان مادري تو را مي فهمد ، نه فقط آن زبان را......

خدايا دوستت دارم...
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/23 - 17:43
دیدگاه
mahnaz

نمیدونم چ تعریفی از این متن بکنم فراتر از تعریف.... {-35-}

1392/04/23 - 17:59
Mostafa

{-35-}

1392/04/23 - 18:07
Mehrak

فوق العاده بود{-35-}

1392/04/23 - 18:26
Mostafa

{-35-}

1392/04/23 - 18:26